آغــا بابابزرگم تعریف میکرد یـه بـار صبح رفته بود گرمابـه بعد دیده بـود جن هـا عروسی گرفتن و اینم بهشون شاباش میداده !!
خدا بیامرز هر موقع قرصاش دیر میشد شر میگفت
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت