یارو نیسانش از تپه بالا نمیرفت گفت؛یاامامزاده داوود یه بسته خرما نذرت میکنم.
وقتی بالای تپه رسید گفت,بیخیال نذر!
سرازیری ترمزش بریدگفت:
یا امام رضا بدادم برس داوود واسه یه بسته خرما داره خون بپا میکنه
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت